+ مغموم و دلسرد، در تاریکی نشسته بودم و قناعت کرده بودم به دیدارش از قاب تلویزیون. دوان آمد و صدایم کرد. مرا برد تراس طبقهی بالا. گفت که بایستم آن گوشهی گوشه. یادم رفت که در تمام این بیست سال، میترسیدم از افتادن از بلندیاش. چشم و دل من در آسمان بود. در میان این همه تاریکی، این شبهایی که سر تمام شدن ندارند، ماه سرخفام ایستاده بود در آسمان و دو قدم پایینتر، مریخ میدرخشید. من تنها بودم و او آنجا. گفتم صدایم را میشنوی؟همان لحظه رسید. از دورها، از آنسوی شبی که سر تمام شدن نداشت. خم شد، گونهاش را بوسید. دل خونین آسمان، رنگ خورشید گرفت. دو قدم پایینتر از وصال خورشید و ماه، مریخ برای زمین دست تکان میداد.
خ. میدونی عزیزم؟ خسوف کامل، غمانگیزترین اتفاق برای یک خورشیده.
از این دیدگاه مسلط دورافتاده، زمین ممکن است هیچ علاقه خاصی را برانگیخته نکند. اما برای ما، این فرق میکند. دوباره به آن نقطه نگاه کن. آن [نقطه] همین جاست. آن [نقطه] خانه است. آن [نقطه] ماییم. بر روی آن هر که را که دوست داری، هر که را که میشناسی، هر آن که تا به حال نامش را شنیدهای، هر انسانی که تا کنون بودهاست، زندگیشان را سپری کردهاند. جمع تمامی خوشیها و رنجهایمان، هزاران دین مطمئن، ایدئولوژیها، و دکترینهای اقتصادی، هر شکارچی و کاوشگری، هر قهرمان و بزدلی، هر خالق و نابودکننده تمدنی، هر شاه و رعیتی، هر زوج جوان عاشقی، هر مادر و پدری، هر بچه امیدواری، هر مخترع و کاشفی، هر معلم اخلاقی، هر سیاستمدار فاسدی، هر «فوق ستارهای»، هر «رهبر معظمی»، هر قدیس و گنهکاری در تاریخ گونه ما، آنجا زندگی کردهاست – بر روی ذره گردی معلق در یک شعاع نور.
زمین صحنه بسیار کوچکی در عرصه وسیع گیتی است. به رودهای خونی که بدست ژنرالها و امپراتورها ریخته شده تا، در شکوه [با افتخار] و پیروزی، بتوانند اربابان زودگذر جزیی از یک نقطه شوند، به بیرحمیهای بیشماری که از ساکنان یک گوشهٔ این نقطه بر [علیه] ساکنان غیرقابل تمیز گوشهای دیگر سرزده، بیندیش، چه مکرر است عدم تفاهمشان، چه مشتاقاند به کشتن یکدیگر، چه پرحرارت است نفرتهایشان. رفتارهایمان، خود مهمبینی خیالیمان، توهم اینکه یک جایگاه اختصاصی در عالم داریم، توسط این نقطه کم نور به چالش کشیده شدهاست. سیاره ما یک ذره تنهای احاطه شده در تاریکی عظیم کیهانی است. در گمنامیمان، در تمامی این وسعت، هیچ نشانی از اینکه کمکی از جایی دیگر برای حفظمان از خودمان برسد نیست.
زمین تنها دنیای شناخته شدهای است که تا کنون زندگی را پناه دادهاست. هیچ کجای دیگری نیست، حداقل در آینده نزدیک، که گونه ما بتواند به آن هجرت کند. سرزدن، شاید، اقامت هنوز خیر. خوشتان بیاید یا نه، در حال حاضر زمین جایی است که ما موضعمان را میگیریم. گفته شدهاست که نجوم یک تجربه متواضع کننده و شخصیتساز است. شاید هیچ اثباتی برای حماقت غرور بشری بهتر از این تصویر دور از دنیای کوچکمان نباشد. برای من، این تأکیدی بر مسئولیتمان است که با یکدیگر مهربانتر رفتار کنیم و نقطه آبی کمرنگ، تنها خانهای را که تاکنون شناختهایم، گرامی داشته، محافظت کنیم.
معادلهای برای محاسبهی احتمال وجود تمدنهای پیشرفته در کهکشان راه شیری.
N : تعداد تمدنهای فرازمینی در کهکشان که بشه باهاشون ارتباط برقرار کرد.
*R : میزان متوسط سال نوری تشکیل ستارهها.
fp : کسر ستارههایی که سیاره دارند.
ne : متوسط سیارههایی با اکوسیستم مناسب برای حیات.
fl : کسر سیارههایی که حیات میتونه عملا در اون رشد پیدا کنه.
fi : کسر سیارههای دارای حیات، که میتونند حیات هوشمند یا "تمدن" داشتهباشند.
fc : کسر سیارههایی که میتونند تکنولوژی ارتباطی داشته باشند و نشانههای قابل ردیابی از حیاتشون در فضا به جا گذاشتهند.
L : طول عمر مرحلهی ارتباطی. یعنی مدتی که اون نشانهها توی فضا وجود دارند و ما فرصت داریم پیداشون کنیم.
اختر زیست شناسان میگن یک پنجم ستارهها، سیارههای قابل سکونت دارند و درحال حاضر، پیشبینی میکنند که در هرمیلیون ستاره، یکی هست که سیارهای با احتمال حیات هوشمند داره و اگه تعداد کل ستارههای کهکشان رو در نظر بگیریم، حدود 300 هزار تمدن هوشمند در کهکشان ما وجود داره. :دی
میون همین حساب کتابا بودیم که "فرمی" گفت هی وایسید.. اگه این همه تمدن فرازمینی با توانایی برای ارتباط با ما وجود داشت، ما از وجودشون باخبر میشدیم، چون اونا این کار رو میکردن.
چرا ما هیچچی نداریم؟ :تناقض
نظر وونادورین داستان "انسانها" اینه که :
" این معادله کسرهای دیگهای هم در خودش داره.
fcgas : کسر کسانی که به ارتباط با زمین، سر سوزنی اهمیت میدن.
fdsbthdr : کسر کسانی که این کار رو کردهن و انسانها نفهمیدهن.
اما گوش کنید، نگران نباشید. اون موجودات بیگانهی اون بالا، نمیدونند دارند چه چیزی رو از دست میدن."
خ. "انسانها" نوشتهی مت هیگ، ترجمهی گیتا گرکانی، نشر هیرمند.
پروفسور اندرو مارتین، ریاضیدانیه که حدس ریمان در مورد ریشههای تابع زتا رو اثبات کرده و این میتونه پیشرفت تمدن انسانی رو چندین هزاربرابر سریعتر بکنه. اما میزبانها اجازه ی این کار رو نمیدن.
این کتاب دربارهی فرازمینیها نیست. دربارهی ریاضی و فیزیک نیست. از این کتابهای آخرالزمانی نیست. این داستان "انسانها" ست.
برای گالیور.