در ادامه ی بازی های تابستانی بلاگستان، در کتاب بازی هولدن شرکت می کنیم نقطه
دسته ی یکم: هدایا
- شاخه ی اول: بابا
- شاخه ی دوم: محمود
- شاخه ی اول: نمایشگاه کتابی ها
- شاخه ی دوم: یادگار از یک اتفاق
- شاخه ی سوم: سال کنکور
در ادامه ی بازی های تابستانی بلاگستان، در کتاب بازی هولدن شرکت می کنیم نقطه
دسته ی یکم: هدایا
ممنونم ازت ;)
کدوم دیوونه ای آخرین قطره جیبشو خرج کتاب می کنه و بعد یک ساعت و نیم تا خونه راه میره؟ :)
بابت گپ زدن باهاش حسودیت بشه. خیلی مزه کرد.
:)
بابا برام می خوند. بعد معنی می کرد.
ایده ی خوبی بود. خیلی مناسب وضعیت من بود.
:))
:|
تو دیگه خیلی دیوونه ای. من با مردم دیگه کاری ندارم. فقط به خودم می تونم گشنگی و عذاب بدم.
چه جرئتی داشتیا..
ریزک میزک :))
خیلی خوبه کتابخونه ش لعنتی..
من سعی کردم مکملش باشم. اون سری کامل کتابهای مارکز و ساراماگو و بهترین های کلاسیک و خارجی ها رو داشت. من رفتم سراغ آلمان و ادبیات معاصر و نویسنده های داخلی.
نمی دونی چه حالی بود اون روز.. نهایت غم، نهایت بغض، نهایت خستگی..
:)
=)))))))
:)
خیلی نکته ی جالبیه. من خیلی کتاب هدیه دادم. برای خیلیا نامه نوشتم. آواز خوندم٬ کاردستی درست کردم٬ سعی کردم خوشحالی هاشون رو محقق کنم.. ولی تا حالا برای خودم پیش نیومده. با یک هیجانات دیگه ای خوشحال شدم و اکثرا هم تلاش خودم برای دیگران خوشحالم می کنه.
من هم دوسش دارم :)
چرا واقعا؟
فکر نمی کردم روزی جناب نیچه برام کامنت بذاره. عجب :/