اصلاً یک روایتی داریم. میگه:
همانا باشگاه کتابخوانی تولستوی را دریابید تا دُریابید. :)
:))
سلام؛ بسیار از خواندن این پستتون خرسند شدم؛ زمان زیادیه که به طور منسجم کتاب نخوندم و این پست ترغیبم کرد که همراهتون باشم.
بیصبرانه منتظر سهشنبه هستم.
سلام.
وای :)) چه هیجانانگیز، من منتظر برنامههای بعدی میمونم فقط :دی از صادق هدایت فقط سگ ولگرد رو خوندم و هنوز آماده نیستم بازم ازش بخونم
دست خورشید جانم درد نکنه
چه خوب میشه اگه بیای دفعههای بعد. *_*
سلام؛ من خیلی وقت پیش فکر کنم ۱۴ سالم بود کتاب مسخ کافکا با ترجمه صادق هدایت خونده بودم و اونقدر در اون برهه سنی این کتاب برام ناراحت کننده بود که دیگه تمایلی به خوندن آثار صادق هدایت نداشتم..بعدها داستان آفرینش و خوندم و گویا سن نوجوانی من موقع خوندن اون کتاب نبود و کلا دیگه بیخیال هدایت شدم.
اینبار به لطف شما رفتم سراغ این دو مجموعه و خیلی لذت بردم..با زنده بگور حس کردم که یکسال من هم همین احساسات و داشتم و دیگه نمیخواهم با مردهها فرقی نداشته باشم. سه قطره خون برام جذاب بود طوری که برمیگشتم تا ببینم این دفعه راوی چه کسی دو به جای خودش گذاشته و از داش اکل لذت بردم و غصه خوردم که چرا نمیذاری خود مرجان تصمیم بگیره.
در حال اتمام بقیه مجموعه هم هستم..زیارت باعث شد به تلخی بخندم و ...
یک چیزی که برام جالبه، انتخابهای هدایت برای ترجمهست. الآن مسخ مثلاً به یک معنا از کلاسیکهای ادبیه، اما اون موقع هم اینطور شناخته میشده؟ در هفتههای پیش رو میخوام بنشینم بخونم ببینم چه خبر بوده در میدان ادبی اون موقع.