این ترانه در بیپتونز رایگان منتشر شده.
خ. حالتون چهطوره؟ اگر میخواید برام بنویسید، عمومی، خصوصی، ناشناس، هرطور که راحتید.
خ. حالتون چهطوره؟ اگر میخواید برام بنویسید، عمومی، خصوصی، ناشناس، هرطور که راحتید.
حالم گنگه. خودمم نمیدونم چطورم امروز
گنگی و ابهام خیلی اذیتکنندهست. دنیای ایدهآل من جاییه که بتونم سیر منطقی تغییرات رو بفهمم و اثرش رو روی زندگیم و نقش خودم رو پیدا کنم و تلاش کنم در راهی که میخوام و بدونم مسیر پیش روم چه شکلیه. حالا به شدت در پیداکردن خودم در این نظام جهان مشکل دارم، چون انگار من هیچجای این تصویر نیستم.
من الان تاحدودی هیجان زدهام :)
هیجانزدگی یکی از احوالات موردعلاقهی منه. من عموماً از کسالت نالانم و همیشه دلم میخواد هیجان رخدادن چیزی رو داشته باشم. و هیجان فقط در قلب آدم هم نیست، در دست و پا هم حس میکنی هیجان رو.
من ناراحتم و پر از استرس.
خسته شدم اما نه میتونم استراحت کنم و نه میتونم به کارهام برسم.
قضیه چیه واقعاً؟ نه استرس کارهای انجام نشده میگذاره زندگی کنیم، نه زندگی انرژی و حواس میگذاره برای کارکردن.
ولی هرچی بیشتر میگذره هیجانم به سوی اضطراب متمایل میشه...
به نظرت انتظار نیست که چنین اثری داره؟ انتظار احساسات رو مبدل میکنه. برای من اینطوری میشه ولی من خیلی وقتها اضطراب دارم. نمیدونم بقیه هم اینطور حس میکنند یا نه.
گم شدهام. میخوام از جایی که هستم فرار کنم.
مجتبی شکوری یکبار داستانی تعریف کرده بود از یک گروه بچهها که به اردو میرن و قایمباشک بازی میکردند و یکی از بچهها که ناشنوا بود، گم میشه. هوا تاریک میشه و نمیتونند پیداش کنند و میگردند و میگردند و صدای سوتی میشنوند و پسربچه رو پیدا میکنند که نشسته جایی در تاریکی و ممتد سوت میزنه تا بیان و پیداش کنند.
پرکنده یا بالا و پر بسته.
آشوبم آشوب....
خیلی متأسفم که اینطوره. امیدوارم بهتر بشه بعد از این.
تمام این احوال بدی که هممون داریم ناشی از قرنطینه ی طولانی و قطع ارتباط مون با آدم هاست...
تو چطوری ؟
تمامش نه ولی باعثش آره. خیلی چیزهایی که باهاشون کنار اومده بودیم، دوباره برگشتند توی این دوران و تکثیر شدند.