دوشنبه ۲۱ مهر ۹۹
دوشنبهها میزم را مرتب میکنم و مینشینم. ذهنم را خلوت میکنم. صداهای دیگر را خاموش میکنم تا صدای آشنا بیاید، سلام کند، حالواحوال کند و دنبالهی بحث را پیش ببرد. قلم و سررسیدم آماده است. دلم نمیآید کلمهایش را از دست بدهم، نه هیچیک از سه فعل مترادفی را که برای هرجمله به کار میبرد. هرجلسه اما جزوهام بیشتر از یک بند طول نمیکشد. هرجلسه دفترم را میبندم. سرم را میگذارم روی میز. به صدا گوش میکنم، با بغض، با لبخند.
خ. کامنت که جواب نمیدهم برای این است که جوابی ندارم بدهم. میخوانم و ممنونم.