میدونم شما میاید در کامنتها در مورد متن دیدگاهتون رو میگید ولی توی این وبلاگ متنها دربارهی منه و من در برههی سختی از زندگیم هستم و از دل لحظههایی که دارم زندگی میکنم اینها رو مینویسم. نه که حالا تحفهای باشند ولی اهمیتشون زیاده برای من. برای شما نیست. نوشتهی شما نیست چون. برای شمای مخاطب نوعی متنه این فقط و میشه برداشتهای مختلف داشت و با جنبههای مختلفش وارد گفتوگو شد. برای من ولی یکجنبه پررنگه، اونی که دارم تجربهش میکنم واقعاً و وقتی کامنت نامربوط به حسم میگیرم، خیلی بهم آسیب میزنه. اینجا رو برام ناامن میکنه، اضطرابم رو تشدید میکنه و من رو عقب میبره به سمت زندان سکوت.
من واقعاً قدردانم و ممنونم از لطفی که دارید، پنجره رو میخونید، وقت میگذارید و برام از دید خودتون مینویسید و هروقت دیگهای بود وارد مکالمه میشدم با کامنتها ولی حالا باید از سلامت روانم محافظت کنم و ازتون میخوام اگر ممکنه حرفهاتون دربارهی هر پست به من آسیب بزنه و به امنیتم در پنجره، دوست من باشید و از گفتنش عقب بنشینید.
خیلی وقته دلتنگ گفتوگو باهاتون هستم ولی توان و انرژیش رو ندارم و نمیدونم این رفتارم باعث میشه از دستتون بدم؟ دوستیهای چندساله رو؟ همراهیهای پرمحبت و خالصانهتون و بهترین لحظههای درکشدن در پناه کلمات از طرف آدمهای ندیده و نشناخته.
شما ارزشمندترین بخش پنجرهاید ولی منم که مینویسم و ترتیب میدم فضای اینجا رو و من خوب نیستم و دور شدهم ازتون. خیلی وقته با هم حرف نزدیم و دلتنگم. نمیدونم که از دست میدم ارتباط صمیمانهای که داشتیم رو؟ تا دوباره بهتر بشم و میزبان خوبی بشم، دوستان جدیدم رو از دست میدم؟
نمیدونم ولی آدم راهی رو میره که فکر میکنه درسته. اثراتش بعدها آشکار میشه.