يكشنبه ۲۸ ارديبهشت ۹۹
من دعای سال قبلم رو به خاطر دارم. چهقدر غریب و اعجابانگیزه که بعد از همهی ماجراهایی که گذشت در تجربهی همهی تنشها و جنگهای فیزیکی، روحی، درونی، جنگهای توی خوابها، رسیدم به شب آخر و دعای من مستجاب شده. هرچند که حال گذشته از همهی این روزهام، بیماره و رنجکشیده و آسیبدیدهست ولی چیزهایی که خواسته بودم شنیده شده و به من دوباره بخشیده شده.
امشب با یک دعای دیگه اومدهم و میخوام دلم رو قرص کنم، بسپرمش به امید سال بعدی.