شنبه ۳۰ شهریور ۹۸
پشت پنجرهی قطار، خیره به پیمودن راه تاریک بیابان، در گذر از آبادیهای خاموش، شهرهای خوابزده، زیر نور نظارهگر ماه، در راه بازگشت به خانه یا بازگشت از خانه، بیانتظار، بیمنتظر.
پشت پنجرهی قطار، خیره به پیمودن راه تاریک بیابان، در گذر از آبادیهای خاموش، شهرهای خوابزده، زیر نور نظارهگر ماه، در راه بازگشت به خانه یا بازگشت از خانه، بیانتظار، بیمنتظر.
از یکی دو روز پیش یه چیزی توی ذهنم هی میرفت و میاومد و نمیدونستم چیه و از کجاست. یک تک جمله بود: «صبح آمدم سر تنور نبودی»
تا اینکه ستارۀ وبلاگتون امروز صبح روشن شد. عنوان این پست رو که دیدم، یادم افتاد به پست جای خالی سلوچ شما. یادم اومد صبح آمدم سر تنور نبودی عنوان همون پست بود. بعد هم کلی حسودی کردم که چقدر عنوانهای خوبی انتخاب میکنین برای پستها. دست مریزاد.
قربان شما.