مثل یک کره اسب رم کرده، در دشتهای تازه سبز از صدای رسیدن بهار، هی غلت میزنم، غلت میزنم، غلت میزنم.
خ. شما بگویید، مثل چی؟
مثل یک کره اسب رم کرده، در دشتهای تازه سبز از صدای رسیدن بهار، هی غلت میزنم، غلت میزنم، غلت میزنم.
خ. شما بگویید، مثل چی؟
تمام سه ماه زمستون مثل مردههام و بهار که میرسه باز زنده میشم.
موهای تازه کوتاه شده که پشت گوش نمیمونند :)
مثل درخت خوابالوی خسته که توی رختخوابش وول میخوره و خودش رو راضی میکنه برای بیدار شدن.
خیلی جالبه که تا الآن هممون یک چیزی بودیم. تو یک عملی ولی. :)
:||||
برید جمع کنید بابا مردیم از سرما.
جدا اگه دلبستگیهای عاطفی نداشتم، رها میکردم میاومدم جنوب. آدم از آفتاب که خسته نمیشه.
برفهای نرم و سفید که وسوسه میکنند آدم رو با دست نگهشون داره و بعدش انگشتها قرمز میشن و کبود میشن و سر میشن و برف میره تو کفش آدم، پاها رو هم فلج میکنه و صورت آدم سوزن سوزن میشه...
کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچکس به خانهاش نمیرسد؟
خوبه باز هرکس به #مرادش میرسه یک وقتی.
شما هم آدمی هستی که یک کاری رو میکنه. جالب شد.
نگرفتم. از نور و حرارت به آدم خفت دست میده؟
سرما خفتبار نمیشه اون وقت؟ دماغ آدم سرخ یخی میشه و دستهاش بیحس میشن... قشنگیهای سرما برای دو هفتهست فقط.
بله بله. :)
مثال شما برای اومدن بهار نیست، که اگه هست خیلی غمباره. :(
سبزی طلایی :)
برای شما واقعگرایانهست :)
بهبه، بهبه...
آفتاب بهاری و حس بازگشت مثل جانور وحشیه یا شما در معرض آفتاب بهاری و حس بازگشت به طبیعت دور از جون مثل یک جانور وحشی هستید؟
حواسم به آلرژی نبود اصلا. حق داری جدا.