و از جمله برنامههای مفرح روزمره٬ این است که لم بدهیم جلوی تلویزیون و همانطور که فرونشستن بخار چایدارچین نوبت شب را انتظار میکشیم٬ سریالهای آبکی صدا و سیما را به باد استهزا بگیریم.
و از جمله برنامههای مفرح روزمره٬ این است که لم بدهیم جلوی تلویزیون و همانطور که فرونشستن بخار چایدارچین نوبت شب را انتظار میکشیم٬ سریالهای آبکی صدا و سیما را به باد استهزا بگیریم.
معذرت میخوام اگر باعث ناراحتیتون میشه.
مسئله اینه که مامبزرگ هم این سریالها و مداوم دنبال کردن این اراجیف رو دوست نداره، ولی تنهایی روزهاش رو توی خونهی کوچک ما، فقط با همین میتونه پر کنه. ما خیلی دوستش داریم. بچهها مدام تماس میگیرند و سر میزنند، وقتهایی که بیرون نباشم یا درگیر درس و کار، همصحبتش میشم، اما باز هم بخش بزرگی از روز رو مامبزرگ تنهاست با تلویزیون. طی این قرارهای شبانه، سعی میکنم یکم بهش مزه بدم. ازش میخوام داستانش رو برام تعریف کنه، برداشت خودش رو از شخصیتها توضیح بده. باهاش همراه میشم و نقص قصه و شخصیتها رو درمیاریم. بعد وقتایی که من نباشم میبینه و بعدا سر نهار یا شام تعریف میکنه برام.
قبلاها چندتایی سریال خوب بودند. خانهی سبز مثلا که ما دیویدیهاش رو هم داریم، نگاه میکنیم. چندتا سریال مذهبی خوب داشتیم. یک سریالی بود، یادمه وسط برنامهی سیمای خانوادهی شبکه یک نشون میداد. مسافرخانهی سعادت بود اسمش. من دبستانی بودم ولی خیلی مشتاق بودم هرروز برای دیدنش. سریالهای نوجوان هم بودند اون زمانها. مدرسهی ما بود مثلا، که خیلی شیرین بود.
مزه میده. انشاالله زودتر تکرار بشه.
خدا حفظشون کنه. :)
من هرچی فکر میکنم نمیفهمم. چرا پول میدن بهشون که اینا رو بسازند؟ اون عوامل چهجوری میتونند پول بگیرند که همچین چیزی بسازند؟ امین تارخ چهجوری میتونه بره وایسه اون دیالوگا رو بگه؟ همین جوری همینی که هست رو قبول میکنند میبرند جلو، ما هم میخندیم بهشون و روزنامهها مسخرهشون میکنند و دوباره همهی این جریانات تکرار میشه؟ جدا؟ بعد میان بودجهی سریالا رو هم زیاد میکنند؟ حیف اون کار موشن گرافیک ما که تعطیلش کردند و بودجه رفت رسید به اینا.
درسته. متاسفانه.
آره دیشب خیلی حساس بود. اگه والیبال طول میکشید و سریال میخورد به بازی رئال، ممکن بود نگذارند فینال چمپیونز لیگ رو ببینیم. :/