دوشنبه ۱۷ مهر ۹۶
و من مادر بزرگی دارم که بههای باغ خواهرزادهاش را جمع میکند٬ خشک میکند٬ نگه میدارد که یک شبی٬ امشبی٬ سهشنبهی پاییزی شبی که تا دیروقتش سرکار بودم و خسته و دلتنگ٬ با قوری بهلیمویش به استقبالم بیاید.
خ. پاییزتون خوش.
و من مادر بزرگی دارم که بههای باغ خواهرزادهاش را جمع میکند٬ خشک میکند٬ نگه میدارد که یک شبی٬ امشبی٬ سهشنبهی پاییزی شبی که تا دیروقتش سرکار بودم و خسته و دلتنگ٬ با قوری بهلیمویش به استقبالم بیاید.
خ. پاییزتون خوش.
انشاالله.
حالا من اون به لیمو رو دوست ندارم. کلا من اهل دمنوش نیستم.